loading...

مباحث اجتماعي

مباحث اجتماعي

بازدید : 850
11 زمان : 1399:2

نكته اولي كه بايد خاطر نشان كنيم اين است كه نعمت هاي الهي بسيارند و بي شمار و هيچگاه مخلوق نمي تواند آن را شمارش كند حتي فردي كه به ظاهر بدبخت و بي چاره است اگر نيك بنگرد بسياري از نعمتهايي كه خدا به وي عنايت كرده را مي يايد. (در اين زمينه به لينكي كه در پايان پاسخ ذكر مي شود مراجعه كنيد)

اما در خصوص اينكه چرا شكر مي كنيم بايد بدانيم كه هر نعمت و احساني كه به آدمي مي شود عقل تمام عقلا حكم مي كند كه از صاحب آن نعمت و كسي كه اين احسان را به آدمي كرده تشكر كرد و خداوند هم كه بزرگترين ولي نعمت آدمي است از اين قانون استثنا نيست اما شكر درجاتي دارد: گاهي انسان نعمتهاي خدا را زاهدانه به رسميت مي شناسد و آنها را بجا مصرف مي كند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشت راه يابد. خداي سبحان مي فرمايد:

«اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم» (1)

به ياد نعمت من باشيد؛ وقتي به ياد نعمت من بوديد شاكر نعمتيد و «شكر نعمت، نعمتت افزون كند»

«لئن شكرتم لازيدنكم» (2).

ولي گاهي انسان خدا راعارفانه شكر مي كند؛ يعني مي گويد: خدايا! هستي و كمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولي نعمت تويي؛ «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در كنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهنده اي كه بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور كلي انسان بر سر هر سفره غذاي ظاهر و باطني بنشيند خدا رزاق است؛ در اين صورت چنين شكري عارفانه مي شود و در اين گونه موارد، شاكر عارف از توجه به نعمت به توجه به ولي نعمت مي رسد.

گاهي به كسي ميوه اي مي رسد و او بر اثر آن خوشحال مي شود ولي گاهي از اين مرز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين ميوه ها را حيوانات و حشرات نيز مي خورند و همچنين از گوشت حيوانات، مقدار كمي نصيب ما مي شود. او گرچه اينها را نعمت حق مي داند و شاكر است، ليكن نعمت باطني را برتر از نعمت ظاهري مي داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتي نصيب كسي شود، خدا را شاكر است كه به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل، نوع دوستي و نوع پروري داده است و البته اينها نعمتهاي برتر است؛ اما گاهي از اين حد نيز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين اوصاف را ملائكه نيز دارند و من كه «خليفة الله» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم؛ آنگاه از همه اينها مي گذرد و مي گويد خدايا! اينها نعمت است، ولي بهترين نعمت، خودِ ولي نعمت است؛ چنانكه خداي سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشكور و مذكور است:

«يا خير معروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشكور شكر، يا اعز مذكور ذكر» (3)

«اي بهترين شناخته شده اي كه شناخته شده و اي بهترين معبودي كه عبادت شده است و اي بزرگترين شكر شده اي كه شكر شده و اين عزيز ترين ذكر شده كه ذكر شده است»

در اين صورت، چيزي آنها را جز علاقه به حق و لقاي او راضي نمي كند.

گاهي علاقه هاي مجازي در كسي پيدا مي شود و او بي تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهي انسان در بعضي از مراسم، حتي مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن كه زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلي بي تاب باشد؛ چنان كه گفته شد:

«عجبا للمحب كيف ينام» (4) دوست حق به خواب نمي رود.

در نتيجه چنين كسي نعمت الهي را در خود حق، خلاصه مي بيند و آنگاه او را شكر مي كند؛ يعني، محبت، معرفت و عطش لقاي او را در دل مي پروراند. در اين حالت است كه«لئن شكرتم لازيدنكم» (5)به بهترين وضع شامل او مي شود؛ يعني چون شما شكر نعمت را در حد معرفت حق مي دانيد، خدا هم هستيتان را اضافه مي كند، نه اين كه فقط نعمتتان را اضافه كند. اگر كسي شكرگزار نعمت حق باشد، خدا «نعمت» او را اضافه مي كند؛ ولي اگر كسي شكرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون مي كند، يعني درجات هستي او را برتر و ذات او را كاملتر مي كند؛ به اين معنا كه، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات» بود، اكنون جزو «صالحين» و اگر جزو صالحين بود، اكنون از «كملين» اهل صلاح است.

ممكن است كسي شكر گزار نعمت حق باشد، ولي «حق شناس» نباشد؛ يعني همه تلاش و كوشش او اين باشد كه نعمت خدا را شناسايي كند و آن را بجا مصرف كند؛ واجب و مستحب را انجام دهد و حرام و مكروه را ترك كند؛ براي اين كه از جهنم برهد و به بهشت برسد؛ در اين صورت او در حقيقت، كفران نعمت مي كند؛ يعني، منعم و ولي نعمت خود را نمي بيند، ولي سوداگرانه يا اجيرانه سپاسگزار حق است كه برگشت اين گونه شكر به اين است كه او نعمت را بجا مصرف مي كند تا نعمت بهتري دريافت كند*.

نكته اولي كه بايد خاطر نشان كنيم اين است كه نعمت هاي الهي بسيارند و بي شمار و هيچگاه مخلوق نمي تواند آن را شمارش كند حتي فردي كه به ظاهر بدبخت و بي چاره است اگر نيك بنگرد بسياري از نعمتهايي كه خدا به وي عنايت كرده را مي يايد. (در اين زمينه به لينكي كه در پايان پاسخ ذكر مي شود مراجعه كنيد)

اما در خصوص اينكه چرا شكر مي كنيم بايد بدانيم كه هر نعمت و احساني كه به آدمي مي شود عقل تمام عقلا حكم مي كند كه از صاحب آن نعمت و كسي كه اين احسان را به آدمي كرده تشكر كرد و خداوند هم كه بزرگترين ولي نعمت آدمي است از اين قانون استثنا نيست اما شكر درجاتي دارد: گاهي انسان نعمتهاي خدا را زاهدانه به رسميت مي شناسد و آنها را بجا مصرف مي كند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشت راه يابد. خداي سبحان مي فرمايد:

«اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم» (1)

به ياد نعمت من باشيد؛ وقتي به ياد نعمت من بوديد شاكر نعمتيد و «شكر نعمت، نعمتت افزون كند»

«لئن شكرتم لازيدنكم» (2).

ولي گاهي انسان خدا راعارفانه شكر مي كند؛ يعني مي گويد: خدايا! هستي و كمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولي نعمت تويي؛ «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در كنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهنده اي كه بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور كلي انسان بر سر هر سفره غذاي ظاهر و باطني بنشيند خدا رزاق است؛ در اين صورت چنين شكري عارفانه مي شود و در اين گونه موارد، شاكر عارف از توجه به نعمت به توجه به ولي نعمت مي رسد.

گاهي به كسي ميوه اي مي رسد و او بر اثر آن خوشحال مي شود ولي گاهي از اين مرز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين ميوه ها را حيوانات و حشرات نيز مي خورند و همچنين از گوشت حيوانات، مقدار كمي نصيب ما مي شود. او گرچه اينها را نعمت حق مي داند و شاكر است، ليكن نعمت باطني را برتر از نعمت ظاهري مي داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتي نصيب كسي شود، خدا را شاكر است كه به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل، نوع دوستي و نوع پروري داده است و البته اينها نعمتهاي برتر است؛ اما گاهي از اين حد نيز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين اوصاف را ملائكه نيز دارند و من كه «خليفة الله» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم؛ آنگاه از همه اينها مي گذرد و مي گويد خدايا! اينها نعمت است، ولي بهترين نعمت، خودِ ولي نعمت است؛ چنانكه خداي سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشكور و مذكور است:

«يا خير معروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشكور شكر، يا اعز مذكور ذكر» (3)

«اي بهترين شناخته شده اي كه شناخته شده و اي بهترين معبودي كه عبادت شده است و اي بزرگترين شكر شده اي كه شكر شده و اين عزيز ترين ذكر شده كه ذكر شده است»

در اين صورت، چيزي آنها را جز علاقه به حق و لقاي او راضي نمي كند.

گاهي علاقه هاي مجازي در كسي پيدا مي شود و او بي تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهي انسان در بعضي از مراسم، حتي مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن كه زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلي بي تاب باشد؛ چنان كه گفته شد:

«عجبا للمحب كيف ينام» (4) دوست حق به خواب نمي رود.

در نتيجه چنين كسي نعمت الهي را در خود حق، خلاصه مي بيند و آنگاه او را شكر مي كند؛ يعني، محبت، معرفت و عطش لقاي او را در دل مي پروراند. در اين حالت است كه«لئن شكرتم لازيدنكم» (5)به بهترين وضع شامل او مي شود؛ يعني چون شما شكر نعمت را در حد معرفت حق مي دانيد، خدا هم هستيتان را اضافه مي كند، نه اين كه فقط نعمتتان را اضافه كند. اگر كسي شكرگزار نعمت حق باشد، خدا «نعمت» او را اضافه مي كند؛ ولي اگر كسي شكرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون مي كند، يعني درجات هستي او را برتر و ذات او را كاملتر مي كند؛ به اين معنا كه، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات» بود، اكنون جزو «صالحين» و اگر جزو صالحين بود، اكنون از «كملين» اهل صلاح است.

ممكن است كسي شكر گزار نعمت حق باشد، ولي «حق شناس» نباشد؛ يعني همه تلاش و كوشش او اين باشد كه نعمت خدا را شناسايي كند و آن را بجا مصرف كند؛ واجب و مستحب را انجام دهد و حرام و مكروه را ترك كند؛ براي اين كه از جهنم برهد و به بهشت برسد؛ در اين صورت او در حقيقت، كفران نعمت مي كند؛ يعني، منعم و ولي نعمت خود را نمي بيند، ولي سوداگرانه يا اجيرانه سپاسگزار حق است كه برگشت اين گونه شكر به اين است كه او نعمت را بجا مصرف مي كند تا نعمت بهتري دريافت كند*.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 9

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 63
  • بازدید سال : 184
  • بازدید کلی : 24816
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی