loading...

مباحث اجتماعي

مباحث اجتماعي

بازدید : 1180
11 زمان : 1399:2

فرد كافر از آنجا كه به وجود امري ماوراي طبيعي بنام خدا اعتقادي ندارد از اين رو نمي توان با دلايل نقلي با او به گفتگو نشست. لذا در گفتگو با او بايد از دلايل عقلي و نيز دلايلي مدد برد كه در پرتو آن حجاب غفلت و بي توجهي از چهره عقل او به زدوده گردد و به امر غير مادي و ماوراي طبيعي اعتراف نمايد. در كنار دلايل عقلي استفاده از دلايل تجربي نيز بسيار كارساز خواهد بود چراكه ، ذهن او با عالم مادي عجين گشته است و چه بسا جدا سازي او از عالم مادي و معرفي عالم غير مادي بدون بهره گيري از موارد بديهي مادي كاري بسيار دشوار باشد. از اين رو ، در كنار استفاده از دلايل عقلي طرح دلايل تجربي نيز ضروري مي نمايد.
وجود خدا وند بيشتر شناختني است تا اثبات كردني، زيرا منظور از خداوند، متن هستي و حقيقت وجود است و ما در اصل هستي و حقيقت وجود شك نداريم تا بخواهيم آن را اثبات كنيم. به يقين مي دانيم كه جهان هستي هست، ما هستيم و هستي هست. با درك ذات هستي، به وجود خداوند اعتراف كرده ايم، ولي بايد ببينيم اين هستي داراي چه خصوصيات و ويژگي هايي است (اسما و صفات) و رابطه مخلوقات با ذات وجود چيست.
بنابراين شناخت خداوند مبتني بر تصور صحيح از او است. خداي متعال متن وجود و حيات و قدرت ساري و جاري در تمام هستي است. هيچ ذره اي در جهان هستي نيست كه در باطن و ظاهر آن خداي متعال با وجود، حيات و قدرت و علم و ساير صفات خويش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامي پديده هاي جهان، ظهور صفات خداوندي هستند و شما مي توانيد از پس هر پديده و صفت كمالي كه در هستي مشاهده مي كنيد، ذات وجود و خداي متعال را مشاهده نماييد، خداوند، يعني منبع وجود، حيات، علم، قدرت و ساير كمالاتي كه در طبيعت و تمام هستي ظهور و نمود دارد. رسيدن به شناخت عميق و عرفاني خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسي است كه درادامه بدان اشاره خواهيم نمود.
مشكل شناختى انسان نسبت به خداوند، يك مشكل تصديقى نيست، تا بحث شك كه از مباحث تصديقى است بر آن مطرح باشد. مشكل انسان در اين زمينه بيشتر يك مشكل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است كه اگر خوب تصور شود، تصديق آن از بديهيات است و از نظر علمى شك در بديهيات بى‏معنا است.
به نظر ما مشكل در اين رابطه، مشكل شك و يقين و مربوط به حوزه تصديقات نمى‏باشد. مشكل بيشتر يك مشكل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزه‏ى تصورات است.
در قرآن كريم بحث اثبات اصل وجود خدا به هيچ وجه دنبال نشده است و حتى يك دليل براى اثبات وجود خداوند در آن يافت نمى‏شود. آنچه در قرآن كريم در اين زمينه وجود دارد مربوط به بحث توحيد خداوند و صفات وكمالات و افعال اوست و كار استدلال و اثباتى كه در تأليفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متكلمين است.
قرآن كريم در مورد كسى كه نسبت به وجود خداوند شك دارد و يا خيال مى‏كند كه شك دارد مى‏فرمايد: «أفى الله شك فاطر السموات و الارض؛ آيا در وجود خدا شك مى‏كنيد، كسى كه خالق آسمان‏ها و زمين است»، (ابراهيم / 10). اين آيه بدين معنى است كه با ديدن آسمانها و زمين، شك نمودن در خالق آنها شكى معقول نمى‏باشد.
اميرالمؤمنين على(ع) در اين زمينه كلام بسيار زيبائى دارد. ايشان فرموده است: تعجب مى‏كنم از كسى كه خلق خدا را مى‏بيند ولى در وجود خالق آنها شك مى‏كند، (نهج‏البلاغه، حكمت 121، ص 422).
شك در وجود خدا مانند آن است كه انسان ساختمانى را ببيند و در وجود بنّاى آن شك نمايد، كتابى را مطالعه كند؛ ولى نسبت به وجود نويسنده آن شك كند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شاعر آن شاكّ باشد و يا به قول متكلمين، صنع را مشاهده نمايد؛ ولى در وجود صانع آن شك داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شك نمايد و يا به بيان عرفا، مظهر را ببيند؛ ولى در وجو مُظهر آن تشكيك نمايد. آيا به نظر شما چنين شكهائى معقول است؟ تصور خدا
اكثر آدمها خيال مى‏كنند وجود خدا يك حقيقت عجيب و غريب و دور از دسترس فكر و انديشه‏ى انسان است.
تصورى كه اكثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نيست؛ تصور خدائى است كه ساخته‏ى ذهن خود آنها است و يا تصورى كاملاً گنگ و مبهم است. حتي مؤمنان از مردم نهايتا اعتراف مى‏كنند كه خدائى هست و اين عالم بالاخره خالقى دارد و به او ايمان نيز دارند؛ ولى مشكل آنها اين است كه نمى‏دانند او كيست و چيست و برخى حتى معتقدند كه اين موضوع اصلاً دانستنى نيست؛ در حالى كه اولياء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممكن مى‏شمارند و مدعى معرفت يقينى او هستند، بلكه او را ديدنى نيز مى‏دانند و دم از رؤيت و شهود او مى‏زنند. على(ع) در اين زمينه فرموده است: من قبل از اينكه چيزى را مشاهده نمايم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى‏بينم.
از نظر عارف، كل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و يا به تعبيرى مظاهر الهى، ذاتى كه از طريق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پديده‏هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات يگانه‏ايم.
روى اين حساب كه تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى‏بينيم، مى‏شنويم، حس مى‏كنيم و يا تعقل و مشاهده مى‏نمائيم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غير از خدا» به هيچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت عرفه مى‏فرمايد: «الغيرك من الظهور ما ليس لك؛ آيا براى غير تو ظهورى هست كه آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنين فضائى، خود شما قضاوت نمائيد كه اصولاً شك و اثبات وجود خدا، چه معنائى مى‏تواند داشته باشد.
بنابراين به طور اصولى موضوع وجود خدا يك موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشكيك نيز نمى‏باشد. خداى را بايد با خود خداى شناخت و غير از اين هم چاره‏اى نيست؛ زيرا چيزى غير از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهيم خدا را بشناسيم و اثبات نمائيم. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى‏خوانيم: «الهى بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مى‏شناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نموده‏اى و اگر تو نبودى من تو را نمى‏شناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمينه تصور و شناخت خداوند بسيار روشن، واقعى، زيبا و بى‏اشكال سخن گفته‏اند. از نظر عارف، همانطور كه قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ايشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى كه داراى صفات كمال است و از طريق صفات خود به صورت اشياء، انسان و ساير مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دريا، كوه، زمين، آسمان و من و تو وجود داريم؛ ولى وجود نيستيم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غير او هر چه هست، مظاهر آن وجود يگانه است.
انسان غير از وجود و وجود غير از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بى‏همتا است. ما وقتى مى‏گوئيم: من هستم، معنايش اين است كه هستى در تمام هيكل و اعضاء و جوارح من سريان و حضور دارد و اين بدين معنا است كه خداى در تمام آنچه كه ما آن را من مى‏ناميم، حضور و ظهور دارد و باز اين بدين معنا است كه من چيزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نيستم.
روى اين حساب، ما پر از وجوديم و پر از خدائيم و هستى پر از خدا است و هيچ چيزى از خدا به ما نزديكتر نيست «و هو اقرب اليك من حبل الوريد» (اشاره به «آيه 16 ، سوره ق» دارد) شك در وجود خدا، شك در وجود خودمان است، شك در وجود هستى است، شك در وجود وجود است. آيا ممكن است كسى بتواند در وجود وجود، شك نمايد؟ آيا چنين شكى معقول است.

فرد كافر از آنجا كه به وجود امري ماوراي طبيعي بنام خدا اعتقادي ندارد از اين رو نمي توان با دلايل نقلي با او به گفتگو نشست. لذا در گفتگو با او بايد از دلايل عقلي و نيز دلايلي مدد برد كه در پرتو آن حجاب غفلت و بي توجهي از چهره عقل او به زدوده گردد و به امر غير مادي و ماوراي طبيعي اعتراف نمايد. در كنار دلايل عقلي استفاده از دلايل تجربي نيز بسيار كارساز خواهد بود چراكه ، ذهن او با عالم مادي عجين گشته است و چه بسا جدا سازي او از عالم مادي و معرفي عالم غير مادي بدون بهره گيري از موارد بديهي مادي كاري بسيار دشوار باشد. از اين رو ، در كنار استفاده از دلايل عقلي طرح دلايل تجربي نيز ضروري مي نمايد.
وجود خدا وند بيشتر شناختني است تا اثبات كردني، زيرا منظور از خداوند، متن هستي و حقيقت وجود است و ما در اصل هستي و حقيقت وجود شك نداريم تا بخواهيم آن را اثبات كنيم. به يقين مي دانيم كه جهان هستي هست، ما هستيم و هستي هست. با درك ذات هستي، به وجود خداوند اعتراف كرده ايم، ولي بايد ببينيم اين هستي داراي چه خصوصيات و ويژگي هايي است (اسما و صفات) و رابطه مخلوقات با ذات وجود چيست.
بنابراين شناخت خداوند مبتني بر تصور صحيح از او است. خداي متعال متن وجود و حيات و قدرت ساري و جاري در تمام هستي است. هيچ ذره اي در جهان هستي نيست كه در باطن و ظاهر آن خداي متعال با وجود، حيات و قدرت و علم و ساير صفات خويش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامي پديده هاي جهان، ظهور صفات خداوندي هستند و شما مي توانيد از پس هر پديده و صفت كمالي كه در هستي مشاهده مي كنيد، ذات وجود و خداي متعال را مشاهده نماييد، خداوند، يعني منبع وجود، حيات، علم، قدرت و ساير كمالاتي كه در طبيعت و تمام هستي ظهور و نمود دارد. رسيدن به شناخت عميق و عرفاني خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسي است كه درادامه بدان اشاره خواهيم نمود.
مشكل شناختى انسان نسبت به خداوند، يك مشكل تصديقى نيست، تا بحث شك كه از مباحث تصديقى است بر آن مطرح باشد. مشكل انسان در اين زمينه بيشتر يك مشكل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است كه اگر خوب تصور شود، تصديق آن از بديهيات است و از نظر علمى شك در بديهيات بى‏معنا است.
به نظر ما مشكل در اين رابطه، مشكل شك و يقين و مربوط به حوزه تصديقات نمى‏باشد. مشكل بيشتر يك مشكل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزه‏ى تصورات است.
در قرآن كريم بحث اثبات اصل وجود خدا به هيچ وجه دنبال نشده است و حتى يك دليل براى اثبات وجود خداوند در آن يافت نمى‏شود. آنچه در قرآن كريم در اين زمينه وجود دارد مربوط به بحث توحيد خداوند و صفات وكمالات و افعال اوست و كار استدلال و اثباتى كه در تأليفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متكلمين است.
قرآن كريم در مورد كسى كه نسبت به وجود خداوند شك دارد و يا خيال مى‏كند كه شك دارد مى‏فرمايد: «أفى الله شك فاطر السموات و الارض؛ آيا در وجود خدا شك مى‏كنيد، كسى كه خالق آسمان‏ها و زمين است»، (ابراهيم / 10). اين آيه بدين معنى است كه با ديدن آسمانها و زمين، شك نمودن در خالق آنها شكى معقول نمى‏باشد.
اميرالمؤمنين على(ع) در اين زمينه كلام بسيار زيبائى دارد. ايشان فرموده است: تعجب مى‏كنم از كسى كه خلق خدا را مى‏بيند ولى در وجود خالق آنها شك مى‏كند، (نهج‏البلاغه، حكمت 121، ص 422).
شك در وجود خدا مانند آن است كه انسان ساختمانى را ببيند و در وجود بنّاى آن شك نمايد، كتابى را مطالعه كند؛ ولى نسبت به وجود نويسنده آن شك كند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شاعر آن شاكّ باشد و يا به قول متكلمين، صنع را مشاهده نمايد؛ ولى در وجود صانع آن شك داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شك نمايد و يا به بيان عرفا، مظهر را ببيند؛ ولى در وجو مُظهر آن تشكيك نمايد. آيا به نظر شما چنين شكهائى معقول است؟ تصور خدا
اكثر آدمها خيال مى‏كنند وجود خدا يك حقيقت عجيب و غريب و دور از دسترس فكر و انديشه‏ى انسان است.
تصورى كه اكثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نيست؛ تصور خدائى است كه ساخته‏ى ذهن خود آنها است و يا تصورى كاملاً گنگ و مبهم است. حتي مؤمنان از مردم نهايتا اعتراف مى‏كنند كه خدائى هست و اين عالم بالاخره خالقى دارد و به او ايمان نيز دارند؛ ولى مشكل آنها اين است كه نمى‏دانند او كيست و چيست و برخى حتى معتقدند كه اين موضوع اصلاً دانستنى نيست؛ در حالى كه اولياء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممكن مى‏شمارند و مدعى معرفت يقينى او هستند، بلكه او را ديدنى نيز مى‏دانند و دم از رؤيت و شهود او مى‏زنند. على(ع) در اين زمينه فرموده است: من قبل از اينكه چيزى را مشاهده نمايم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى‏بينم.
از نظر عارف، كل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و يا به تعبيرى مظاهر الهى، ذاتى كه از طريق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پديده‏هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات يگانه‏ايم.
روى اين حساب كه تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى‏بينيم، مى‏شنويم، حس مى‏كنيم و يا تعقل و مشاهده مى‏نمائيم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غير از خدا» به هيچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت عرفه مى‏فرمايد: «الغيرك من الظهور ما ليس لك؛ آيا براى غير تو ظهورى هست كه آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنين فضائى، خود شما قضاوت نمائيد كه اصولاً شك و اثبات وجود خدا، چه معنائى مى‏تواند داشته باشد.
بنابراين به طور اصولى موضوع وجود خدا يك موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشكيك نيز نمى‏باشد. خداى را بايد با خود خداى شناخت و غير از اين هم چاره‏اى نيست؛ زيرا چيزى غير از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهيم خدا را بشناسيم و اثبات نمائيم. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى‏خوانيم: «الهى بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مى‏شناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نموده‏اى و اگر تو نبودى من تو را نمى‏شناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمينه تصور و شناخت خداوند بسيار روشن، واقعى، زيبا و بى‏اشكال سخن گفته‏اند. از نظر عارف، همانطور كه قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ايشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى كه داراى صفات كمال است و از طريق صفات خود به صورت اشياء، انسان و ساير مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دريا، كوه، زمين، آسمان و من و تو وجود داريم؛ ولى وجود نيستيم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غير او هر چه هست، مظاهر آن وجود يگانه است.
انسان غير از وجود و وجود غير از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بى‏همتا است. ما وقتى مى‏گوئيم: من هستم، معنايش اين است كه هستى در تمام هيكل و اعضاء و جوارح من سريان و حضور دارد و اين بدين معنا است كه خداى در تمام آنچه كه ما آن را من مى‏ناميم، حضور و ظهور دارد و باز اين بدين معنا است كه من چيزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نيستم.
روى اين حساب، ما پر از وجوديم و پر از خدائيم و هستى پر از خدا است و هيچ چيزى از خدا به ما نزديكتر نيست «و هو اقرب اليك من حبل الوريد» (اشاره به «آيه 16 ، سوره ق» دارد) شك در وجود خدا، شك در وجود خودمان است، شك در وجود هستى است، شك در وجود وجود است. آيا ممكن است كسى بتواند در وجود وجود، شك نمايد؟ آيا چنين شكى معقول است.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 9

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 130
  • بازدید کلی : 24762
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی