loading...

مباحث اجتماعي

مباحث اجتماعي

بازدید : 774
11 زمان : 1399:2

در مورد اينكه علامت استجابت دعا و آرزوها كجاست ما نمي دانيم فقط خداست كه از تمام چيزها با خبر است اما در مورد دعا و استجابت دعا مطالبي وجود دارد كه بهتر است آن را بدانيم: علامه طباطبايي ‏رحمه الله با استفاده از دو آيه شريفه «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»؛[1] و آيه «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛[2] استفاده مي‏فرمايند كه در استجابت دعا دو چيز معتبر است:

1 - دعوت، خواستن و طلب باشد، آن هم به راستي و صداقت؛ نه اين كه لقلقۀ زبان باشد كه لفظ «ادعو» آن را مي‏رساند.

2 - فقط از خداوند بخواهد كه لفظ «عنّي» همين را مي‏فهماند. بنابراين اگر به يك سبب از هزاران اسباب خارجي اعتماد كند، از خدا نخواسته و در اين جا «عنّي» محقق نشده است»[3] و خداوند قول نداده كه اگر از ديگران چيزي خواستيد، آن را مستجاب كند.

حال در هر دعايي اين دو شرط مهم تحقق داشته باشد، اجابت حتمي است و اگر هر يك از اين دو شرط نباشند در حقيقت دعايي نيست لاجرم خداوند استجابت آن را تضمين نفرموده است؛ بلكه اگر كسي از غير خدا چيزي بخواهد، خداوند او را به غير خود واگذار مي‏فرمايد.

يك. موانع استجابت دعا

اهل بيت عصمت و طهارت - كه مفسران قرآن كريم هستند - براي استجابت دعا موانعي را ذكر نموده‏اند كه به بعضي از آنها اشاره مي‏كنيم.

1.1. غفلت قلب‏

دعا يعني درخواست از خداي متعال براي برآورده ساختن حاجتي مي‏باشد و طبيعي است كه اين ارتباط در صورتي مؤثر است كه فقط ظاهر دعا مورد توجه نباشد، بلكه در باطن انسان توجه به خدا و تضرع به پيشگاه او شكل بگيرد و انسان فقط خدا را مؤثر در امور بداند. رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «اعلموا ان الله لا يقبل دعاءً عن قلب غافل»؛ «بدانيد كه خداوند دعائي كه از قلب غافل برخاسته باشد قبول نمي‏كند».[4]

در واقع خداي متعال اين گونه بندگان خود را تأديب و تربيت مي‏كند تا از راه خطا بازگشته و مسير صحيح هدايت الهي را در زندگي خود انتخاب كنند.

2.1. منافات داشتن با حكمت الهي‏

خداي متعال بر اساس حكمت خود، اين عالم را طبق قوانين خاص اداره مي‏كند و هيچگاه، اين قوانين را نقض نمي‏كند. بنابراين استجابت دعا بايد از مسير قوانين و سنن الهي جريان يابد و اگر دعايي نقض كننده اين مطلب باشد، مستجاب نمي‏شود؛ زيرا خداي متعال فقط كريم نيست؛ بلكه حكيم نيز هست و هيچ صفتي از صفات او، صفت ديگرش را نقض نمي‏كند.

امام علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: «ان الله سبحانه لا ينقض حكمته فلذلك لا يقع الاجابة في كل دعوة»؛ «خداوند سبحان حكمت خويش را نقض نمي‏كند بنابراين هر دعايي را مستجاب نمي‏سازد».[5]

3.1. عدم مصلحت‏

در ضمن شمارش علل گوناگوني كه باعث مي‏شود حاجات انسان سريعاً اجابت نشود، يكي از مهم‏ترين آنها اين است كه گاهي انسان از خداوند چيزهايي را درخواست مي‏نمايد و فكر مي‏كند اجابت آن به نفع او مي‏باشد؛ حال آنكه در واقع اجابت آن درخواست؛ به ضرر او است. اين حرف، اشاره به آيه 216 سوره «بقره» دارد كه مي‏فرمايد: «عَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ...»؛ «چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرّ شما در آن است...». و همه اينها به خاطر جهل و يا محدوديت‏هايي است كه در انسان وجود دارد.

4.1. گناهان اجتماعي‏

گناهان اجتماعي - مثل ترك امر به معروف و نهي از منكر - باعث عدم اجابت دعا است. پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله فرمودند: «اگر امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنيد، بدترين شما بر شما چيره خواهند شد، آن گاه نيكان شما دست به دعا برمي‏دارند، ولي اجابت نمي‏شود».

دو. آداب دعا

در روايات نوراني معصومين‏عليهم السلام اموري به عنوان آداب دعا بيان شده كه رعايت آنها مي‏تواند در استجابت دعا مؤثر باشد.

1.2. اصرار در دعا

يكي از عواملي كه سبب استجابت دعا مي‏گردد، اصرار در دعا است خداي متعال بنا به دلايلي گاهي اوقات دعاي بنده خويش را سريعاً ا جابت نمي‏كند؛ حال يا به علت گناهي كه انجام داده و بايد توبه كند و يا به علت عدم وجود شرايط لازم و نياز به فرصت براي استجابت دعا از مجراي طبيعي و يا به جهت اينكه خداي متعال مي‏خواهد بنده‏اش، ارتباط خود را با او بيشتر كند و به درگاه او توجه زيادتر داشته باشد. بنابراين اصرار در دعا خود مي‏تواند عاملي در استجابت دعا محسوب شود و خود اصرار ورزيدن در دعا، موجب خشنودي خداوند متعال است. امام باقر عليه السلام مي‏فرمايد: «ان الله عزوجل كره الحاح الناس بعضهم علي بعض في المسأله و أحب ذلك لنفسه»؛ «بدرستي كه خداوند متعال كراهت دارد از اصرار مردم نسبت به يكديگر براي اداي حاجات، در حالي كه آن را براي خود دوست دارد».[6]

و نيز مي‏فرمايد: «و الله لايلحّ عبد مؤمن علي الله عزوجل في حاجة الا قضاها له»؛ «به خدا قسم اصرار نمي‏ورزد بنده مؤمن بر خداوند متعال براي حاجتي مگر اين كه آن را برآورده مي‏سازد».[7] رسول اكرم‏ صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «ان الله يحب السائل»؛ «خداي متعال درخواست‏كننده را دوست دارد»،[8] بنابراين اصرار در دعا به پيشگاه الهي، گذشته از اينكه موجب برآورده شدن حاجت مي‏شود. في نفسه امري مطلوب و مورد عنايت خداوند متعال است بدين جهت هيچ‏گاه نبايد از تأخير در استجابت دعا دلگير و نا اميد شد.

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه و آله مي‏فرمايد: «رحم الله عبداً طلب من الله عزوجل حاجة فالّح في الدعاء استجيب له او لم يستجيب»؛ «خدا رحمت كند بنده‏اي را كه از خداوند متعال حاجتي را درخواست كند و بر آن اصرار بورزد. چه حاجتش برآورده شود و چه برآورده نگردد»[9].[10]

2.2. انجام كار نيك‏

همان‏طور كه گناه مانع استجابت دعا و سبب محروميت از لطف الهي است. انجام دادن كار نيك سبب استجابت دعا مي‏گردد و طبيعي است كه هر قدر اعمال نيك انسان زيادتر باشد، لطف الهي به او بيشتر است، به خصوص بعضي از اعمال كه بسيار در اين زمينه مؤثر بوده و عامل ايجاد ارتباط انسان با خدا است؛ مانند نماز كه دريچه ملكوت را بر روي انسان باز مي‏كند و زمينه‏ساز استجابت دعا مي‏گردد. بنابراين بعد از هر نمازي، مي‏توان به استجابت دعايي اميدوار بود.

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «من ادّي فريضة فله عندالله دعوة مستجابة»؛ «هر كس نماز واجبي را بجا آورد نزد خدا دعايي مستجاب خواهد داشت».[11]

3.2. عجله نداشتن در اجابت دعا

انسان وقتي خواسته‏اي دارد، مي‏خواهد هر چه زودتر به آن برسد؛ اما گاهي صلاح او در آن نيست و يا شرايطش فراهم نشده است و با مدتي صبر و تأمل به خواسته خود خواهد رسيد. اما بي تابي و عدم شكيبايي، گاهي سبب نااميدي مي‏شود و مانعي براي رسيدن به خواسته‏هاي مورد نظر است. بدين جهت بهتر است همراه با اصرار در دعا، عجله بيش از حد نداشته باشيم. آنچه كه وظيفه انسان است دعا كردن و اميدوار بودن است و آنچه كه بر عهده خداوند است، اجابت است. بنابراين در آنچه كه به خداوند مربوط مي‏شود، مداخله نكنيم كه در غير اين صورت به زيان ما تمام شده و مانعي براي وصول رحمت الهي خواهد گشت. امام صادق‏عليه السلام فرمود: «هميشه مؤمن در خير و آسايش است تا هنگامي كه عجله نكند. در غير اين صورت نااميد مي‏شود و دعا را ترك مي‏كند. از امام‏عليه السلام پرسيده شد: چگونه عجله مي‏كند! امام مي‏فرمايد: مي‏گويد از فلان زمان دعا كردم اما اجابت نشده است.[12] بنابراين بايد اميد فراوان داشت و اصرار در دعا نيز ورزيد؛ اما عجله نبايد داشت كه خود مانع تحقق استجابت دعا است.

امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «ان العبد اذا دعا لم يزل الله تبارك و تعالي في حاجته ما لم يستعجل»؛ «به درستي كه بنده هنگامي كه دعا مي‏كند خداوند متعال در صدد برآورده ساختن حاجت او است تا زماني كه او عجله نكند».

4.2. واسطه قرار دادن معصوم‏عليه السلام‏

خداوند متعال مي‏فرمايد: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»؛ «به سوي خداوند واسطه بجوييد»[13] و نيز مي‏فرمايد: «وقتي مردم به خود ستم نموده و نزد تو مي‏آمدند و طلب مغفرت مي‏كردند، پيامبر نيز براي آنان استغفار مي‏نمود، خدا را مهربان و توبه‏پذير مي‏يافتند»[14].

5.2. دعا در مكان‏هاي مقدس‏

در مورد اينكه علامت استجابت دعا و آرزوها كجاست ما نمي دانيم فقط خداست كه از تمام چيزها با خبر است اما در مورد دعا و استجابت دعا مطالبي وجود دارد كه بهتر است آن را بدانيم: علامه طباطبايي ‏رحمه الله با استفاده از دو آيه شريفه «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»؛[1] و آيه «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛[2] استفاده مي‏فرمايند كه در استجابت دعا دو چيز معتبر است:

1 - دعوت، خواستن و طلب باشد، آن هم به راستي و صداقت؛ نه اين كه لقلقۀ زبان باشد كه لفظ «ادعو» آن را مي‏رساند.

2 - فقط از خداوند بخواهد كه لفظ «عنّي» همين را مي‏فهماند. بنابراين اگر به يك سبب از هزاران اسباب خارجي اعتماد كند، از خدا نخواسته و در اين جا «عنّي» محقق نشده است»[3] و خداوند قول نداده كه اگر از ديگران چيزي خواستيد، آن را مستجاب كند.

حال در هر دعايي اين دو شرط مهم تحقق داشته باشد، اجابت حتمي است و اگر هر يك از اين دو شرط نباشند در حقيقت دعايي نيست لاجرم خداوند استجابت آن را تضمين نفرموده است؛ بلكه اگر كسي از غير خدا چيزي بخواهد، خداوند او را به غير خود واگذار مي‏فرمايد.

يك. موانع استجابت دعا

اهل بيت عصمت و طهارت - كه مفسران قرآن كريم هستند - براي استجابت دعا موانعي را ذكر نموده‏اند كه به بعضي از آنها اشاره مي‏كنيم.

1.1. غفلت قلب‏

دعا يعني درخواست از خداي متعال براي برآورده ساختن حاجتي مي‏باشد و طبيعي است كه اين ارتباط در صورتي مؤثر است كه فقط ظاهر دعا مورد توجه نباشد، بلكه در باطن انسان توجه به خدا و تضرع به پيشگاه او شكل بگيرد و انسان فقط خدا را مؤثر در امور بداند. رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «اعلموا ان الله لا يقبل دعاءً عن قلب غافل»؛ «بدانيد كه خداوند دعائي كه از قلب غافل برخاسته باشد قبول نمي‏كند».[4]

در واقع خداي متعال اين گونه بندگان خود را تأديب و تربيت مي‏كند تا از راه خطا بازگشته و مسير صحيح هدايت الهي را در زندگي خود انتخاب كنند.

2.1. منافات داشتن با حكمت الهي‏

خداي متعال بر اساس حكمت خود، اين عالم را طبق قوانين خاص اداره مي‏كند و هيچگاه، اين قوانين را نقض نمي‏كند. بنابراين استجابت دعا بايد از مسير قوانين و سنن الهي جريان يابد و اگر دعايي نقض كننده اين مطلب باشد، مستجاب نمي‏شود؛ زيرا خداي متعال فقط كريم نيست؛ بلكه حكيم نيز هست و هيچ صفتي از صفات او، صفت ديگرش را نقض نمي‏كند.

امام علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: «ان الله سبحانه لا ينقض حكمته فلذلك لا يقع الاجابة في كل دعوة»؛ «خداوند سبحان حكمت خويش را نقض نمي‏كند بنابراين هر دعايي را مستجاب نمي‏سازد».[5]

3.1. عدم مصلحت‏

در ضمن شمارش علل گوناگوني كه باعث مي‏شود حاجات انسان سريعاً اجابت نشود، يكي از مهم‏ترين آنها اين است كه گاهي انسان از خداوند چيزهايي را درخواست مي‏نمايد و فكر مي‏كند اجابت آن به نفع او مي‏باشد؛ حال آنكه در واقع اجابت آن درخواست؛ به ضرر او است. اين حرف، اشاره به آيه 216 سوره «بقره» دارد كه مي‏فرمايد:«عَسي‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ...»؛ «چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرّ شما در آن است...». و همه اينها به خاطر جهل و يا محدوديت‏هايي است كه در انسان وجود دارد.

4.1. گناهان اجتماعي‏

گناهان اجتماعي - مثل ترك امر به معروف و نهي از منكر - باعث عدم اجابت دعا است. پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله فرمودند: «اگر امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنيد، بدترين شما بر شما چيره خواهند شد، آن گاه نيكان شما دست به دعا برمي‏دارند، ولي اجابت نمي‏شود».

دو. آداب دعا

در روايات نوراني معصومين‏عليهم السلام اموري به عنوان آداب دعا بيان شده كه رعايت آنها مي‏تواند در استجابت دعا مؤثر باشد.

1.2. اصرار در دعا

يكي از عواملي كه سبب استجابت دعا مي‏گردد، اصرار در دعا است خداي متعال بنا به دلايلي گاهي اوقات دعاي بنده خويش را سريعاً ا جابت نمي‏كند؛ حال يا به علت گناهي كه انجام داده و بايد توبه كند و يا به علت عدم وجود شرايط لازم و نياز به فرصت براي استجابت دعا از مجراي طبيعي و يا به جهت اينكه خداي متعال مي‏خواهد بنده‏اش، ارتباط خود را با او بيشتر كند و به درگاه او توجه زيادتر داشته باشد. بنابراين اصرار در دعا خود مي‏تواند عاملي در استجابت دعا محسوب شود و خود اصرار ورزيدن در دعا، موجب خشنودي خداوند متعال است. امام باقر عليه السلام مي‏فرمايد: «ان الله عزوجل كره الحاح الناس بعضهم علي بعض في المسأله و أحب ذلك لنفسه»؛ «بدرستي كه خداوند متعال كراهت دارد از اصرار مردم نسبت به يكديگر براي اداي حاجات، در حالي كه آن را براي خود دوست دارد».[6]

و نيز مي‏فرمايد: «و الله لايلحّ عبد مؤمن علي الله عزوجل في حاجة الا قضاها له»؛ «به خدا قسم اصرار نمي‏ورزد بنده مؤمن بر خداوند متعال براي حاجتي مگر اين كه آن را برآورده مي‏سازد».[7] رسول اكرم‏ صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «ان الله يحب السائل»؛ «خداي متعال درخواست‏كننده را دوست دارد»،[8] بنابراين اصرار در دعا به پيشگاه الهي، گذشته از اينكه موجب برآورده شدن حاجت مي‏شود. في نفسه امري مطلوب و مورد عنايت خداوند متعال است بدين جهت هيچ‏گاه نبايد از تأخير در استجابت دعا دلگير و نا اميد شد.

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه و آله مي‏فرمايد: «رحم الله عبداً طلب من الله عزوجل حاجة فالّح في الدعاء استجيب له او لم يستجيب»؛ «خدا رحمت كند بنده‏اي را كه از خداوند متعال حاجتي را درخواست كند و بر آن اصرار بورزد. چه حاجتش برآورده شود و چه برآورده نگردد»[9].[10]

2.2. انجام كار نيك‏

همان‏طور كه گناه مانع استجابت دعا و سبب محروميت از لطف الهي است. انجام دادن كار نيك سبب استجابت دعا مي‏گردد و طبيعي است كه هر قدر اعمال نيك انسان زيادتر باشد، لطف الهي به او بيشتر است، به خصوص بعضي از اعمال كه بسيار در اين زمينه مؤثر بوده و عامل ايجاد ارتباط انسان با خدا است؛ مانند نماز كه دريچه ملكوت را بر روي انسان باز مي‏كند و زمينه‏ساز استجابت دعا مي‏گردد. بنابراين بعد از هر نمازي، مي‏توان به استجابت دعايي اميدوار بود.

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «من ادّي فريضة فله عندالله دعوة مستجابة»؛ «هر كس نماز واجبي را بجا آورد نزد خدا دعايي مستجاب خواهد داشت».[11]

3.2. عجله نداشتن در اجابت دعا

انسان وقتي خواسته‏اي دارد، مي‏خواهد هر چه زودتر به آن برسد؛ اما گاهي صلاح او در آن نيست و يا شرايطش فراهم نشده است و با مدتي صبر و تأمل به خواسته خود خواهد رسيد. اما بي تابي و عدم شكيبايي، گاهي سبب نااميدي مي‏شود و مانعي براي رسيدن به خواسته‏هاي مورد نظر است. بدين جهت بهتر است همراه با اصرار در دعا، عجله بيش از حد نداشته باشيم. آنچه كه وظيفه انسان است دعا كردن و اميدوار بودن است و آنچه كه بر عهده خداوند است، اجابت است. بنابراين در آنچه كه به خداوند مربوط مي‏شود، مداخله نكنيم كه در غير اين صورت به زيان ما تمام شده و مانعي براي وصول رحمت الهي خواهد گشت. امام صادق‏عليه السلام فرمود: «هميشه مؤمن در خير و آسايش است تا هنگامي كه عجله نكند. در غير اين صورت نااميد مي‏شود و دعا را ترك مي‏كند. از امام‏عليه السلام پرسيده شد: چگونه عجله مي‏كند! امام مي‏فرمايد: مي‏گويد از فلان زمان دعا كردم اما اجابت نشده است.[12] بنابراين بايد اميد فراوان داشت و اصرار در دعا نيز ورزيد؛ اما عجله نبايد داشت كه خود مانع تحقق استجابت دعا است.

امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «ان العبد اذا دعا لم يزل الله تبارك و تعالي في حاجته ما لم يستعجل»؛ «به درستي كه بنده هنگامي كه دعا مي‏كند خداوند متعال در صدد برآورده ساختن حاجت او است تا زماني كه او عجله نكند».

4.2. واسطه قرار دادن معصوم‏عليه السلام‏

خداوند متعال مي‏فرمايد: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»؛ «به سوي خداوند واسطه بجوييد»[13] و نيز مي‏فرمايد: «وقتي مردم به خود ستم نموده و نزد تو مي‏آمدند و طلب مغفرت مي‏كردند، پيامبر نيز براي آنان استغفار مي‏نمود، خدا را مهربان و توبه‏پذير مي‏يافتند»[14].

5.2. دعا در مكان‏هاي مقدس‏

بازدید : 686
11 زمان : 1399:2

تبيان: از هولناك‌ترين عذاب‌هاي قبر كه ميت در شب اول قبر به آن مبتلا مي شود، فشار قبر است كه مومن و كافر، كوچك و بزرگ، بايد حد طبيعي و ناگزير آن را تحمل كنند اما اين فشار تحت اعمال انسان و پرونده اي كه با اوست بسيار متغير است.

فشار قبر

از هولناك‌ترين عذاب‌هاي قبر كه ميت در شب اول قبر به آن مبتلا مي شود، فشار قبر است كه مومن و كافر، كوچك و بزرگ، بايد حد طبيعي و ناگزير آن را تحمل كنند اما اين فشار تحت اعمال انسان و پرونده اي كه با اوست بسيار متغير است. ابو بصير مي‌گويد: به امام جعفر صادق(عليه‌السلام) گفتم: آيا احدى هست كه از فشار قبر نجات پيدا كند؟ فرمود: پناه بخدا مى‏بريم از فشار قبر. چقدر قليل و اندك هستند آن افرادى كه از فشار قبر نجات پيدا كنند. (بحارالانوار، ج6،ص260)

البته فشار قبر مربوط به مدفونين در زمين نيست بلكه شامل هر ميتي خواهد شد از امام صادق عليه‌السّلام پرسيدند: آيا عذاب و فشار قبر به فرد بدار آويخته مي‌رسد؟ آن حضرت فرمود: همانا پروردگار زمين، خود پروردگار هوا نيز هست. يا آن خدايى كه زمين به فرمان اوست، هوا نيز به فرمان اوست، پس خداوند عزّ و جلّ به هوا وحى مي‌فرمايد و هوا او را فشارى مي‌دهد سخت‏تر و شديدتر از قبر. (من لا يحضره الفقيه، ترجمه غفارى، ج 1، ص279)

فشار قبر چيست؟

اما در مورد اينكه واقعيت فشار قبر چيست و كيفيت آن به چه شكلي است، اطلاعات دقيقي در دست نيست. برخي همچون علامه مجلسي، علامه حلي، علامه شبر و مرحوم حمصي رازي معتقد به عذاب جسد هستند. به عقيده اين بزرگان و برخي ديگر، ممكن است روح در عالم قبر، در بدن داخل شده و عذاب را تحمل كند ... علامه مجلسي مي‌فرمايد: انما السوال و الضغطة فى الاجساد الاصلية ...؛ سوال و تنگي و فشار قبر مربوط به جسد اصلي است.(جسد اصلي در مقابل جسد برزخي)
در نهج البلاغه آمده است... و روعات الفزع و اختلاف الاوضاع و استكاك الاسماع و ظلمة للحد ...؛ (ياد كنيد از) دفعه بدفعه آمدنهاى خوف و بيم‌هاي مختلف و جابجا شدن دنده‏هاى پهلو از فشار قبر و كر گرديدن گوشها و تاريكى گور ...
قائلين به اين قول به چنين رواياتي هم استناد مي‌كنند و مي‌گويند در هم فرو رفتن استخوانهاى دنده(در اثر فشار قبر) و نيش زدن گوشت(كه به عنوان عذاب قبر ياد شده) كه در بعضي روايات است تنها با بدن عنصرى سازگارى دارد.
وقتى انسان مرد، با قوه ى خيال خود را جداى از دنيا مى يابد؛ همان گونه كه در دنيا با همان صورت به واسطه ى خيال، خود را درك مى كرد، وقتى در قبر گذاشته شد، خود را با همان صورت در قبر مى يابد و با اين واسطه دردها و عقوبت ها و يا لذت ها را در مى يابد. و اين است معنى حديث: كه قبر باغى از باغ هاى بهشت يا حفره‌اى از حفره‌هاى جهنم است.
در هر حال روح با تعلق شديدي كه به جسد دارد، همواره در كنار جسد مي‌ماند و از وضعيت خوب يا بد جسد متاثر مي‌شود چه داخل در جسد و حساس به احساسات آن باشد چه نباشد. به همين جهت شايد بتوان گفت فشار قبر، مي تواند كنايه از همان فعل و انفعالات شيميايي باشد كه جنازه را از هم مي پاشد و ظرف مدت بسيار كمي، چنان تغييرات سريعي در آن ايجاد مي كند كه اگر امكان رويت جسد بعد از يك شب قبر حاصل شود، صحنه‌ي دلخراش و اندوهباري در معرض ديد قرار خواهد گرفت. از فرمايشات حضرت علي(عليه‌السلام) است كه: «فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِكَ، أَوْ كُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ، وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَكَّتْ، وَاكْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ، وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا، وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ يَقَظَتِهَا، وَ عَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِيدُ بِلًى سَمَّجَهَا، وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَيْهَا، مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلَا أَيْدٍ تَدْفَعُ وَلَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَيْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ وَ أَقْذَاءَ عُيُونٍ، لَهُمْ فِي كُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لَا تَنْتَقِلُ، وَ غَمْرَةٌ لَا تَنْجَلِي؛ اگر آن مردگان را با (ديده) عقل و خرد بسنجى، يا پرده (خاكى) كه آنها را از تو پوشانده است كنار رود (آنها را خواهى ديد) در حالي كه گوش‌هايشان در اثر رسوخ جانوران خاكى در آنها نابود و كر گشته، و ديدگانشان از سرمه خاك (به مغز) فرو رفته، و زبان‌هايشان پس از تندى و تيزى در دهان‌ها پاره پاره گشته، و دلهاشان پس از بيدارى در سينه‏ها مرده، و از طپش افتاده، در هر عضوى از ايشان پوسيدگى تازه كه باعث فساد و زشتى است رخداده، و راه نابودى آنها را آسان ساخته است، در حالي كه در برابر هر آسيبى تسليم‏اند، نه براى دفاع (از آلام و اسقام) دستى، و نه براى ناليدن (از سختيها) دلهايى دارند(اگر به ديده عبرت بنگرى) اندوه‌هاى دلها و خاشاك و خونابه چشمها را خواهى ديد كه براى آنها در هر يك از اين رسوائى و گرفتاريها حالتى است كه دگرگون نشود، و سختي اي است كه برطرف نگردد. (ترجمه ‏نهج‏البلاغه انصارى، ص 625)
اين عذاب اگرچه تا حدي طبيعي و در راستاي نظام خلقت است اما راههايي وجود دارد كه برطرف كردن آن را ممكن ساخته است. با وجود برخي روايات كه اصرار به همگاني بودن فشار قبر دارند، برخي روايات نيز به تفاوت‌هاي مومن و كافر اشاره كرده و از آسودگي مومن سخن مي‌گويند: «بنده مؤمن چون به خاك سپرده شود زمين به او گويد: آفرين، خوش آمدى، تو از جمله كسانى هستى كه دوست داشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى‏كنم! پس تا آنجا كه چشم كار مى‏كند براى او گشاده گردد. و كافر چون به خاك سپرده شود زمين به او گويد: تو را آفرين و خوشامد مباد، تو از دشمن‏ترين كسانى هستى كه دوست نداشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى‏كنم! پس چنان او را بفشارد كه استخوانهاى پهلويش بشكند.(امالى شيخ مفيد، ترجمه استادولى)
محمد تقي فلسفي در اين باره مي گويد: «مقصود از فشار قبر اين نيست كه ديوارهاي قبري كه در گورستان حفر شده به هم نزديك مي شوند، و جسد ميت را در تنگنا قرار مي‌دهند، بلكه مقصود فشار نامرئي و نامحسوسي است كه، بر روح و جسد برزخي متوفي، وارد مي‌آيد و او را به شدت ناراحت مي‌كند.

بازدید : 805
11 زمان : 1399:2

مستثنيات غيبت:مرحوم شيخ انصارى در اوائل كتاب مكاسب محرمه چند مورد را جزء حرمت غيبت ندانسته و استثناء نموده و فرموده است در اين موارد غيبت جايز است :

1 - كسى كه در مورد شخصى با انسان مشورت مى كند و از او مى خواهد كه خوبى و بدى آن شخص را براى او بازگو كند، انسان بايد براى او خيرخواهى كند و واقعيت را براى او بيان كند، مخصوصا در كارهاى خير مانند ازدواج ، كه بخواهد دختر به او بدهد يا دختر از او بگيرد، و غيبت در اين موارد اشكال ندارد، زيرا كه خيرخواهى براى مشورت كننده واجب ، و خيانت به او حرام است ، زيرا خيانت به او چه بسا مفسده اش از واقع شدن در غيبت بيشتر باشد.

2 - در مورد ظالم و ستمگر غيبت كردن و شنيدن غيبت اشكالى ندارد زيرا خداى متعال مى فرمايد: (( ((لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم )) ))

((خداوند دوست ندارد كه آشكارا بدى كسى گفته شود مگر در مورد مظلوم و ستمديده ))

پس مظلوم و كسى كه مورد ستم واقع شده مى تواند ظلم ظالم را در نزد كسى كه از ظلم او خبر ندارد بر ملا كند و از دست او شكايت كند و بدى او در اين مورد اشكالى ندارد.

3 - اگر آدم فاسقى شهادت داد يا خبرى آورد كه فلانى چنين و چنان است بايد به شهادت او ترتيب اثر داده نشود، و به محض شنيدن خبر نادرست او حكم نكنيم ، بلكه غيبت و بدگوئى او نيز در اين مورد جايز است ، چون حكم نكردن به شهادت فاسق مصلحتش بيشتر از مفسده آن است ، و بدگوئى او در اين مورد اشكالى ندارد، چون با شهادت به ناحق او يا به ترتيب اثر دادن به خبر دروغ او ممكن است بين چند طائفه بهم بخورد و بدينجهت مفسده عظيمى رخ دهد.

4 - اگر كسى به شخص عادلى تهمت زد بايد كلام او را رد كرد و الا غيبت خود او كه به مؤ من عادل تهمت مى زند در اين مورد جايز است .

5 - كسى كه ادعاى نسبى را مى كند كه اهليت آن را ندارد، بايد او را رد كرد و حرفش را قبول نكرد و لو با غيبت نمودن و بدگوئى پشت سر او (در همين مورد.)

6 - كسى كه حرف باطلى را در مورد دين اسلام مى زند و يا مقاله اى عليه دين اسلام مى نويسد، غيبتش در اين مورد اشكالى ندارد.

7 - كسى كه علنا فسق و فجور انجام مى دهد، مثلا علنا روزه مى خورد و يا گناه كبيره انجام مى دهد و يا زنا مى كند و يا شراب مى خورد، غيبت ش * جايز است .

و بايد قصدش از غيبت و بدگوئى او اين باشد كه از كار زشتش بازدارد، و در واقع اين احسانى است به حق او. چون مى خواهد او را به كارهاى خوب وادارد

بازدید : 772
11 زمان : 1399:2

حضرت امام خميني(س) طي نامه‌اي وصيت گونه با مضمون اخلاقي- عرفاني و تأكيد اهميت نماز در ترقيات روحاني، با عنوان فرزند برومند خويش حاج سيد احمد خميني (س) موضوعاتي ارزنده، ماندگار و تأثيرگذار را مطرح كردند و كتاب شريف سرالصلوة (معراج السالكين و صلاة العارفين) را به ايشان اهدا كردند. «عزيزم! از جوانى به اندازه‏اى كه باقى است استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مى‏رود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است كه جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيرى مى‏دهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پيران وعده طول عمر مى‏دهد. و تا لحظه آخر با وعده‏هاى پوچ انسان را از ذكر خدا و اخلاص براى او بازمى‏دارد تا مرگ برسد، و در آن حال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مى‏گيرد».

خداوندا به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرما!

در اين نامه عرفاني كه خود وصيتي اخلاقى- عرفانى است‏ و درشب 27 آبان 1365 خطاب به آقاى سيد احمد خمينى نگاشته شده، چنين آمده است:

وصيتى است از پدرى پير كه عمرى را با بطالت و جهالت گذرانده، و اكنون به سوى سراى جاويد مى‏رود با دست خالى از حسنات و نامه‏اى سياه از سيّئات، با اميد به مغفرت اللَّه- و رجاء به عفو اللَّه است- به فرزندى جوان كه در كشاكش با مشكلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقيم الهى- كه خداوند به لطف بى‏كران خود هدايتش فرمايد- يا خداى ناخواسته انتخاب راه ديگر- كه خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرمايد. فرزندم! كتابى را كه به تو هديه مى‏كنم شمّه ايست از صلاة عارفين و سلوك معنوى اهل سلوك؛ هر چند قلم خواننده مثل منى عاجز است از بيان اين سفرنامه. و اعتراف مى‏كنم كه آنچه نوشته‏ام از حدّ الفاظ و عباراتى چند بيرون نيست، و خود تا كنون به بارقه‏اى از اين شمّه دست نيافتم.

عنقا شكار كس نشود دام بازگير

پسرم! آنچه در اين معراج است غاية القصواى آمال اهل معرفت است كه دست ما از آن كوتاه است (عنقا شكار كس نشود دام بازگير) لكن از عنايات خداوند رحمان نبايد مأيوس شويم كه او- جلّ و علا- دستگير ضعفا و معين فقراء است. عزيزم! كلام در سفر از خلق به حق، و از كثرت به وحدت، و از ناسوت به ما فوق‏ جبروت است، تا حدّ فناى مطلق كه در سجده اول حاصل شود، و فناى از فناى كه پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و اين تمام قوس وجود است مِن اللَّه و الى اللَّه. و در اين حال، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در كار نيست: هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ.

انكار مقامات اهل معرفت نكنى!

پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصيت مى‏كنم آن است كه انكار مقامات اهل معرفت نكنى، كه اين شيوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منكرين مقامات اوليا بپرهيزى، كه اينان قُطّاع طريق حق هستند. فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به درآى كه اين ارث شيطان است، كه به واسطه خودبينى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولىّ و صفىّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان كه تمام گرفتاريهاى بنى آدم از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است؛ و شايد آيه شريفه وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى‏ لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّه در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه كه شيطان بزرگ و جنود آن كه در تمام اعماق قلوب انسان‏ها شاخه و ريشه دارد، باشد. و هر كس براى رفع فتنه از درون و برون خويش بايد مجاهده نمايد. و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد همه چيز و همه كس اصلاح مى‏شود.


بازدید : 757
11 زمان : 1399:2

معاد بازگشت آفرينش وهستي است به مبدأ آفرينش وپديد آورنده آن، يعني ازآنجائي‌كه آفرينش وانسان وجود وهستي خويش را از مبدأ هستي وجهان گرفته است (انا لله وانا اليه راجعون) همه ازاوئيم وبه سوي او روان واوكمال مطلق است وهمه هستي عاشق وشيداي كمال برترومطلق اند وبه سوي او درحركت وروانند، اما نه به معناي حركت مكاني بلكه رتبي وسير درمراتب وجود مانند حركت تكاملي انسان ازنطفه تابه مراتب عالي آن؛ معاد بازگشت به اصل آفرينش خويش است (انا لله وانا اليه راجعون ) براي:

1 ـ درك وحضور درمحضر كمال مطلق ودرك جمال وجلال مطلق ـ في مقعد صدق عند مليك مقتدر


2 ـ مجازات وپاداش وعكس العمل عملكردهايي كه دنيا ظرفيت واكنش بدان رانداشته است.


استاد شجاعي دراين باره فرموده اند:"معاد وبرگشت بسوي حضرت حق ازنظر آيات قرآني واحاديث يك مسئله كلي وعام بوده ومخصوص به انسان ويابه طبقه خاصي ازموجودات نيست ، چه بسا بعضيها اينجنين فكر بكنند ومعتقد باشند ولي باكمي تأمل ودقت درآيات قران كريم وروايات وتدبر درنكات واشارات واقع درمتون اسلامي كليت معاد وبرگشت معلوم مي گردد. وجودوهستي از مبدأ متعال بوده وازاو سرچشمه ميگيرد وبسوي او بازگشت مي كند واين بازگشت وبرگشت براساس عشق هروجود وهرموجو د است نسبت به كمال بالا وبالاتر ودرنهايت نسبت به كمال بي نهايت وجمال وجلال مطلق . علم ودرك وبه تعبير ديگر ، شعور ودرك درهمه وجود سريان دارد وهرموجودي به تناسب رتبه وجودي خود ازشعور ودرك برخوردار است واينطور نيست كه بعضي ازموجودات شعور ودرك داشته با شند وبعضي نه .


ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ


1-بقره ، آيه 156 همه شعور ودرك دارند وهمه قبل ازهمه چيز به جمال مطلق وكمال بي نهايت وبي حدو خير محض شعور داشته وعلم دارند واورامي يابند وچون مي يابند به او عشق مي ورزند واورامي خواهند وبسوي او درحركتند .


آيات قرآني كه دلالت برعموميت معاد وكليت آن مي كند براي اهل نظر ودقت زياد است .


استادشهيد مطهري فرموده اند:


"درقرآن ، ماكلماتي شبيه كلمه معاد داريم ؛ كلمه معاد نداريم ولي كلمه " مرجع " يا" رجوع " وكلمه "مآب " داريم . " عود" يعني بازگشت . "عود" رادرجايي مي گويند كه يك چيزي ازيك اصلي آمده باشد ، دومرتبه به آن اصل برگردد، مي گويند عود كرد .


"رجوع" هم همين طور است ؛ "رجوع" هم يعني بازگشت معاد؛ بايد يك آمدني باشد تا بازگشت صدق كند؛ ولهذا اگر د ر قرآن درباره قيامت كلمه [ معاد] نداريم ، كلمه "رجوع " داريم اما آنچه درقرآن كلمه "رجوع " وامثال آن آمده، به معناي بازگشت به خداست ، يعني تعبير قرآن اينست .


درقرآن هيچ جا رجوع ارواح به اجساد نيامده،يا هيچ جا رجوع به معناي [بازگشت] بعد ازمعدوم شدن نيامده ، بلكه تعبير اين است: " انا لله" ما ازآن خداهستيم ، "وانا اليه راجعون" وما به سوي او بازگشت مي كنيم .پس كلمه معاد راهم اگر ما به كار ببريم اگر به معني عود الي الله استعمال كنيم ، آنوقت با تعبيرات قرآني ، خوب منطبق مي شود.

بازدید : 868
11 زمان : 1399:2

حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضاعليه السلام در سال 148 ه. ق، در روز يازدهم ذي قعده در مدينه ديده به جهان گشود. (1)
پدر بزرگوارش حضرت امام موسي بن جعفرعليه السلام و مادر مكرمه اش به نامهاي نجمه خاتون، ام البنين، سكينه نوبيه و تكتم ناميده مي شود كه بعد از تولد فرزندش، از طرف امام كاظم عليه السلام «طاهره» نام گرفت. (2)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خويش (183 - 203) با سه تن از حكمرانان مستبد عباسي، يعني هارون الرشيد (ده سال) ، محمد امين (پنج سال) و مامون (پنج سال آخر عمر) معاصر بود. امام رضاعليه السلام در آخر ماه صفر 203 ه. ق در سن 55 سالگي بوسيله مامون، مسموم و در سناباد نوقان كه امروزه يكي از محلات مشهد مقدس بحساب مي آيد، به شهادت رسيد و در محل مرقد فعلي به خاك سپرده شد. (3)
به بهانه شهادت آن امام همام، برآنيم كه امامت و ولايت را از منظر و ديدگاه آن حضرت به تماشا بنشينيم. آنچه در پيش رو داريد گامي است در اين راه.

ضرورت امام شناسي
از بزرگترين، خطرناكترين و شكننده ترين انحرافاتي كه در جامعه اسلامي رخ داد، انحراف از مسير امامت بود. اگر جامعه بعد از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله جايگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمايندگي قبيله اي و قومي و حداكثر رهبري سياسي، تنزل نمي دادند و اجازه نمي دادند كه كساني بر آن جايگاه تكيه بزنند كه هيچ گونه شايستگي و لياقت در وجود آنها نبود.
قرآن كريم امامت را بالاتر از نبوت مي داند؛ و چنين بيان مي كند كه ابراهيم عليه السلام بعد از نبوت و خلت (خليل اللهي) به مقام امامت ترفيع درجه يافته است. «اني جاعلك للناس اماما»؛ (4) «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم..» و امامت و معرفي امام را باعث كمال دين و تمام كننده نعمت دانسته و بعد از آنكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله علي عليه السلام را به خلافت و امامت منصوب مي كند مي فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم.» ؛ (5)«امروز دينتان را برايتان كامل كردم..» و اعلام مي كند كه عدم معرفي امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است. (6)همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية؛ (7)هر كس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است..» اين حديث به خوبي مي رساند كه اگر كسي امام زمان خود را نشناسد، در واقع ديني براي او ثابت نيست. فخر رازي، يكي از بزرگترين علماي اهل نت حديث مذكور را به اين صورت نقل نموده است كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا وان شاء نصرانيا؛ (8) اگر كسي بميرد و امام زمان خويش را نشناسد پس بايد به خواست خودش يا يهودي و يا نصراني بميرد [. ولي مسلمان از دنيا نخواهد رفت] ..»
جابربن عبدالله انصاري مي گويد: از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله پرسيدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «يا جابر سالتني رحمك الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهور؛ (9) جابر! خدايت رحمت كند، از تمام اسلام از من سؤال نمودي. تعداد آنان به تعداد ماهها است..» در اين حديث سؤال از امام مساوي با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است.

در روايت صحيحه از امام باقرعليه السلام رسيده است كه حضرت فرمود: «كل من دان الله عزوجل بعبادة يجهد فيها نفسه ولا امام من الله، فسعيه غير مقبول، وهو ضال متحير والله شاني ء لاعماله؛ (10) هر كس به خداوند عزتمند تقرب جويد با عبادتي كه [تمام] تلاش خود را در انجام آن به كار برده، ولي امامي نصب شده از جانب خداوند براي او نباشد، تلاشش پذيرفته نمي شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نيز اعمال او را دشمن مي دارد..»
در روايت ديگري از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله خطاب به حضرت علي عليه السلام در مورد ولايت آن حضرت مي خوانيم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح في قومه وكان له مثل احد ذهبا فانفقه في سبيل الله ومد في عمره حتي حج الف عام علي قدميه ثم قتل بين الصفا والمروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلها؛ (11) اگر كسي به اندازه رسالت حضرت نوح در ميان قومش عبادت كند، و به اندازه كوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق كند و عمرش طولاني شود تا هزار بار خانه كعبه را با پاي برهنه زيارت كند، و سپس در ميان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولايت تو را اي علي نداشته باشد، بوي بهشت را نچشيده و داخل آن نخواهد شد..»

بازدید : 986
11 زمان : 1399:2

دنياپرستي در احاديث اسلامي

نكوهش از دنيا پرستي در روايات اسلامي مخصوصا در سخنان پيامبر اكرم (ص) و خطبه هاي نهج البلاغه به صورت بسيار وسيعي ديده مي شود، از جمله:

1- در حديثي از رسول خدا (ص) در پاسخ اين سؤال كه چرا «دنيا» ، «دنيا» ناميده شده؟ (توجه داشته باشيد كه دنيا از ماده دني به معني پايين و پست است) فرمود: لان الدنيا دنية خلقت من دون الآخرة... ؛ به خاطر اين است كه دنيا پست است و پيش از آخرت آفريده شده» . (13)

2- در حديث ديگري از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «اكبر الكبائر حب الدنيا؛ بزرگترين گناهان، دنياپرستي است» ! (14)

3- همين معني از اميرمؤمنان علي (ع) نيز آمده است كه فرمود: «حب الدنيا راس الفتن و اصل المحن؛ دنياپرستي سرآغاز فتنه ها و ريشه همه محنتها و رنج هاست» ! (15)

4- در حديث ديگري از همان امام (ع) مي خوانيم: «ان الدنيا لمفسدة الدين و مسلبة اليقين؛ دنياپرستي دين انسان را بر باد مي دهد و ايمان و يقين او را مي گيرد» . (16)

5- در حديث ديگري از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود: «ان اول ما عصي الله به ست: حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة؛

[111]

نخستين چيزي كه با آن عصيان و نافرماني خدا شد شش چيز بود: دنياپرستي، حب رياست، علاقه به غذا (شكم پرستي) ، محبت (افراطي) زنان، پرخوابي و علاقه به راحتي و تن پروري» . (17)

غالب اين امور ششگانه يا تمام آنها در داستان عصيان و سركشي شيطان و ترك اولاي آدم و گناه قابيل ديده مي شود لذا به عنوان اولين ها ذكر شده است.

6- در حديث ديگري مي خوانيم كه از امام علي بن الحسين (ع) پرسيدند: «اي الاعمال افضل عند الله عز و جل؛ كدام عمل در نز خداوند متعال افضل است» فرمود: «ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا و ان لذلك لشعبا كثيرة و للمعاصي شعبا؛ هيچ عملي بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پيامبر او (ص) برتر از دشمني با دنيا (و ترك دنياپرستي) نيست و اين شاخه هاي فراواني دارد و همان گونه كه گناهان ديگر شاخه هاي بسيار دارد» .

سپس امام (ع) به سركشي و عصيان شيطان كه از «تكبر» سرچشمه گرفت و «حرص» كه سبب گناه و ترك اولاي آدم و حوا شد، و «حسد» كه سرچشمه عصيان قابيل گشت تا آنجا كه دست خود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، مي افزايد: «فتشعب من ذلك حب النساء و حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الراحة و حب الكلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن كلهن في «حب الدنيا» ! فقال الانبياء و العلماء بعد معرفة ذلك، حب الدنيا راس كل خطيئة؛ از اينجا شاخه هاي علاقه به زن، و محبت دنيا و محبت به رياست و علاقه به راحتي و تن پروري و محبت سخن گفتن (پرگويي) و محبت برتري جويي و مال و ثروت پيدا شد، و اين هفت صفت همه در «حب دنيا» خلاصه مي شود و اينجاست كه پيامبران و علما بعد از آگاهي بر اين موضوع گفتند: محبت دنيا سرچشمه همه گناهان است» !

سپس براي اينكه تفاوت ميان دنياي ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پايان مي فرمايد: «و الدنيا دنيائان: دنيا بلاغ و دنيا ملعونة؛ و دنيا دو گونه است: دنيايي كه به حد كفاف است (و انسان را به آخرت و معنويت) مي رساند و دنياي نفرين شده (كه انسان را از خدا دور مي كند) » ! (18)

[112]

7- در حديث ديگري از امام علي بن ابيطالب (ع) مي خوانيم، فرمود: «ارفض الدنيا فان حب الدنيا يعمي و يصم و يبكم و يذل الرقاب؛ دنياپرستي را ترك كن چرا كه حب دنيا چشم را كور و گوش را كر و زبان را لال مي كند و گردنها را به ذلت مي كشاند» ! (19)

طبيعي است كه وقتي عشق به چيزي در وجود انسان چيره مي شود، او را از روشن ترين واقعيت ها غافل مي كند، چشم دارد اما گويي نابيناست، گوش دارد اما گويي ناشنواست، زبان دارد ولي جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمي كند و براي رسيدن به اين محبوب خود يعني دنيا تن به هر ذلتي مي دهد.

8- باز در حديثي كه در مورد آثار منفي دنياپرستي از اميرمؤمنان علي (ع) نقل شده و در واقع فلسفه اين حكم الهي در آن تبيين گرديده، مي خوانيم: «حب الدنيا يفسد العقل، و يصم القلب عن سماع الحكمة و يوجب اليم العقاب؛ دنياپرستي خرد را فاسد مي كند و گوش قلب را از شنيدن سخنان حكمت آميز ناشنوا مي سازد و سبب عذاب دردناك (در دنيا و آخرت) مي شود» . (20)

9- در حديث ديگري در بيان آثار زيانبار دنياپرستي از پيامبر اكرم (ص) چنين آمده است: «ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان؛ دنياپرستي هم فكر انسان را به خود مشغول مي دارد و هم بدنها را (نه آرامش فكر مي گذارد و نه آسودگي جسم) » ! (21)

10- اين سخن را با حديث پرمعني ديگري از رسول خدا (ص) پايان مي دهيم، فرمود: «انه ما سكن حب الدنيا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاينفد عناوئه، و فقر لايدرك غناه، و امل لاينال منتهاه؛ دنياپرستي در هيچ دلي ساكن نمي شود مگر اينكه او را به سه چيز آلوده مي كند، گرفتاري مستمري را كه هرگز خستگي آن پايان نمي گيرد و احساس فقر و بينوايي كه هرگز به غنا نمي رسد و آرزوي درازي كه هيچگاه پايان نمي گيرد» ! (22)

13- بحارالانوار، جلد 54، صفحه 356.14- كنزالعمال، حديث 6074 (جلد3، صفحه 184) .15- غررالحكم، شماره 4870.16- غررالحكم، شماره 3518.17- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60.18- اصول كافي، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنيا» ، حديث 11.19- اصول كافي، جلد 2، صفحه 136.20- غررالحكم شرح فارسي، جلد3، صفحه 397، شماره 4878.21- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81.22- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188.

بازدید : 1026
11 زمان : 1399:2

پس از ساخت منبر ستوني كه پيامبراكرم (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام ايراد سخنراني به آن تكيه مي‌كرد، ناله‌اي سر داد كه نشان از ناراحتي او از فراق رسول‌خدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است. در منابع آمده است: «ستوني كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) به آن تكيه مي‌كرد صداي ناله‌اي سر داد، به طوري كه تمام مسجد به لرزه در آمد. پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) از منبر پايين آمد و خود را به ستون چسباند. ستون آرام گرفت، پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: سوگند به كسي كه جان من در دست اوست اگر خود را به او نمي‌رساندم، تا روز قيامت همچنان بانگ‌اندوه او ادامه داشت. سپس امر فرمود كه آن را دفن نمودند.» [۹] اين ستون به ستون «حنانه» شهرت يافته است.ابن عمر هم مي‌گويد كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام سخنراني و ايراد خطبه به پايه‌اي كه تنه درخت خرمائي بود، تكيه مي‌داد و چون منبر آماده شد و حضرت براي خطبه به آن سو رفتند آن ستون ناليد تا آن كه پيامبر بازگشت و به آن دست كشيد. [۱۰] شيخ مفيد ناله اين ستون را به عنوان يكي از معجزات آن حضرت دانسته است. (به ستوني كه در محل تنه اين درخت ساخته شد ستون حنانه گفتند اين ستون امروزه موجود است.) [۱۱]
فضيلت منبر پيامبر[ويرايش]
پس از ساخت منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و روي آن ايستاد و فرمود: اين منبر من در كنار جويباري از جويبارهاي بهشت قرار دارد و پايه‌هايش در بهشت استوار است، و فرمود: منبر من كنار حوض من قرار خواهد داشت و فرمود: ميان منبر و خانه من باغي از باغ‌هاي بهشت است. [۱۲] از ام‌سلمه همسر گرامي پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) روايت شده است كه پيامبر مي‌فرمود: پايه‌هاي منبرم در بهشت هم، بر افراشته است، يا در بهشت استوار است. [۱۳]پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داده بود مراسم سوگند خوردن در موارد حقوقي، كنار منبر انجام شود و مي‌فرمود: هر كس كنار منبرم سوگند دروغي بخورد، هر چند براي يك چوبه مسواك باشد، جايگاه او در آتش خواهد بود. [۱۴]
انتقال منبر از مدينه به شام[ويرايش]
در برخي از نقلها به تلاش بي‌ثمر معاويه و برخي ديگر از حاكمان اموي براي انتقال منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) از مدينه به شام مطالبي ذكر شده است. طبري به نقل از سعيد بن دينار آورده است: معاويه گفت: «نظر من اين است كه منبر پيغمبرخدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در مدينه نَماند كه مردم آن جا قاتلان و دشمنان اميرمؤمنان عثمان بوده‌اند.» ابوهريره و جابر بن عبداللَّه پيش معاويه آمدند و او را از اين كار باز داشتند. معاويه كوتاه آمد و شش پله بر منبر افزود كه اكنون (زمان طبري) هشت پله دارد و از كاري كه كرده بود از مردم عذر خواست. [۱۵]عبدالملك و وليد نيز قصد اين كار را داشتند؛ اما به عللي منصرف شدند. [۱۶]
محراب پيامبر[ويرايش]
كلمه «محراب» به معناي جايي است كه مخصوص عبادت باشد، حال چه در مسجد باشد، و چه در خانه. (راغب در مفردات مي‌گويد: " محراب مسجد" را بقول بعضي از اين جهت محراب خوانده‌اند كه آنجا جاي حرب و ستيز نمودن با دشمن و با هواي نفس است.) [۱۷] در زمان پيامبر چيزي به نام محراب وجود نداشت و مسلمانان تنها با نام آن كه در آيات قرآن (در خصوص حضرت مريم (عليه‌السّلام) و زكريا(عليه‌السّلام) و داوود(عليه‌السّلام) آمده بود)، [۱۸] [۱۹] [۲۰] آشنا بودند؛ تا اين كه در زمان وليد بن عبدالملك و به دستور او توسط عمر بن عبدالعزيز محرابي براي مسجدالنبي (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) ساخته شد. [۲۱] شكي نيست كه محراب كنوني جايي است كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در آنجا نماز مي‌خوانده است. بنابراين قداست اين مكان به واسطه اين است كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) سالها در اين مكان نماز خوانده است. ساخت محراب به تقليد از كليساهاي نصارا در شام بوده است. [۲۲]

بازدید : 865
11 زمان : 1399:2

نقل شده، پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) روزهاي جمعه كنار ستوني در مسجد ايستاده خطبه مي‌خواند، چون ايستادن براي حضرت مشكل بود يكي از اصحاب گفت: آيا براي شما منبري به آن گونه كه در شام ديده‌ام، بسازم؟ پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) پس از مشورت با مسلمانان به اين كار راضي شد. عباس بن عبدالمطلب پيشنهاد كرد غلامش كه در اين كار مهارت دارد، آن را بسازد. پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: به او بگو بسازد. غلام عباس عموي پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) منبر را ساخت. اين منبر دو پله داشت و جايگاهي براي نشستن، غلام آن را در مسجد قرار داد. [۲]همچنين از سهل بن سعد نقل شده است كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) به سراغ يكي از بانوان فرستاد و فرمود به خدمت كارت كه نجار است دستور بده براي من از چوب وسيله‌اي بسازد كه هنگام گفتگوي با مردم بر آن بنشينم، بانوي مذكور دستور داد و خدمتكارش منبر را با چوب‌هائي ساخت. پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) دستور فرمود، تا منبر را در محلش بگذارند و روي به مردم كرد و فرمود: «اي مردم اين منبر را ساختم كه متوجه من باشيد و كيفيت نماز گزاردن را فرا گيريد». [۳]انس بن مالك اين روايت را چنين آورده است كه «روزهاي جمعه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) معمولا به تنه خرمائي كه در مسجد نصب كرده بودند، تكيه مي‌داد و خطبه ايراد مي‌فرمود، مردي رومي پيش آمد و گفت آيا اجازه مي‌دهيد كه براي شما چيزي تهيه كنم كه بر آن بنشينيد و مثل اين كه ايستاده باشيد سخنراني نمائيد؟ و پس از اجازه منبري ساخت كه دو پله داشت و آن حضرت در مرتبه سوم آن مي‌نشستند.» [۴]به هر حال، «تجليل خاص قرآن از پيامبراكرم (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) باعث شد كه بعضي از اطرافيان و اصحاب آن حضرت به ايشان پيشنهاد كنند كه به خاطر كثرت جمعيت مسلمانان‌ و اين كه آنها دوست دارند به هنگام سخنراني، ايشان را ببينند، منبري ساخته شود [۵] و اين كار انجام شد.
زمان ساختن منبر[ويرايش]
از طبري نقل شده كه منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در سال هفتم هجري ساخته شده است و «هم در اين سال منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) كه از آن جا براي كسان سخن مي‌كرد، ساخته شد كه دو پله و جايي براي نشستن داشت. به قولي منبر به سال هشتم ساخته شد؛ اما درست، همان سال هفتم است.» [۶] در نقلي ديگر هم آمده است: «منبر پيامبراكرم (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در سال هشتم و به نقلي هفتم هجري ساخته شد.» ‌ [۷] منبر رسول‌خدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) روز جمعه، اوايل سال هشتم هجري به مسجد آورده شد. [۸]
ستون حنانه[ويرايش]
پس از ساخت منبر ستوني كه پيامبراكرم (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام ايراد سخنراني به آن تكيه مي‌كرد، ناله‌اي سر داد كه نشان از ناراحتي او از فراق رسول‌خدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است. در منابع آمده است: «ستوني كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) به آن تكيه مي‌كرد صداي ناله‌اي سر داد، به طوري كه تمام مسجد به لرزه در آمد. پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) از منبر پايين آمد و خود را به ستون چسباند. ستون آرام گرفت، پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: سوگند به كسي كه جان من در دست اوست اگر خود را به او نمي‌رساندم، تا روز قيامت همچنان بانگ‌اندوه او ادامه داشت. سپس امر فرمود كه آن را دفن نمودند.» [۹] اين ستون به ستون «حنانه» شهرت يافته است.ابن عمر هم مي‌گويد كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام سخنراني و ايراد خطبه به پايه‌اي كه تنه درخت خرمائي بود، تكيه مي‌داد و چون منبر آماده شد و حضرت براي خطبه به آن سو رفتند آن ستون ناليد تا آن كه پيامبر بازگشت و به آن دست كشيد. [۱۰] شيخ مفيد ناله اين ستون را به عنوان يكي از معجزات آن حضرت دانسته است. (به ستوني كه در محل تنه اين درخت ساخته شد ستون حنانه گفتند اين ستون امروزه موجود است.) [۱۱]
فضيلت منبر پيامبر[ويرايش]
پس از ساخت منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و روي آن ايستاد و فرمود: اين منبر من در كنار جويباري از جويبارهاي بهشت قرار دارد و پايه‌هايش در بهشت استوار است، و فرمود: منبر من كنار حوض من قرار خواهد داشت و فرمود: ميان منبر و خانه من باغي از باغ‌هاي بهشت است. [۱۲] از ام‌سلمه همسر گرامي پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) روايت شده است كه پيامبر مي‌فرمود: پايه‌هاي منبرم در بهشت هم، بر افراشته است، يا در بهشت استوار است. [۱۳]پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داده بود مراسم سوگند خوردن در موارد حقوقي، كنار منبر انجام شود و مي‌فرمود: هر كس كنار منبرم سوگند دروغي بخورد، هر چند براي يك چوبه مسواك باشد، جايگاه او در آتش خواهد بود. [۱۴]
انتقال منبر از مدينه به شام[ويرايش]
در برخي از نقلها به تلاش بي‌ثمر معاويه و برخي ديگر از حاكمان اموي براي انتقال منبر پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) از مدينه به شام مطالبي ذكر شده است. طبري به نقل از سعيد بن دينار آورده است: معاويه گفت: «نظر من اين است كه منبر پيغمبرخدا (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در مدينه نَماند كه مردم آن جا قاتلان و دشمنان اميرمؤمنان عثمان بوده‌اند.» ابوهريره و جابر بن عبداللَّه پيش معاويه آمدند و او را از اين كار باز داشتند. معاويه كوتاه آمد و شش پله بر منبر افزود كه اكنون (زمان طبري) هشت پله دارد و از كاري كه كرده بود از مردم عذر خواست. [۱۵]عبدالملك و وليد نيز قصد اين كار را داشتند؛ اما به عللي منصرف شدند. [۱۶]
محراب پيامبر[ويرايش]
كلمه «محراب» به معناي جايي است كه مخصوص عبادت باشد، حال چه در مسجد باشد، و چه در خانه. (راغب در مفردات مي‌گويد: " محراب مسجد" را بقول بعضي از اين جهت محراب خوانده‌اند كه آنجا جاي حرب و ستيز نمودن با دشمن و با هواي نفس است.) [۱۷] در زمان پيامبر چيزي به نام محراب وجود نداشت و مسلمانان تنها با نام آن كه در آيات قرآن (در خصوص حضرت مريم (عليه‌السّلام) و زكريا(عليه‌السّلام) و داوود(عليه‌السّلام) آمده بود)، [۱۸] [۱۹] [۲۰] آشنا بودند؛ تا اين كه در زمان وليد بن عبدالملك و به دستور او توسط عمر بن عبدالعزيز محرابي براي مسجدالنبي (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) ساخته شد. [۲۱] شكي نيست كه محراب كنوني جايي است كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) در آنجا نماز مي‌خوانده است. بنابراين قداست اين مكان به واسطه اين است كه پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) سالها در اين مكان نماز خوانده است. ساخت محراب به تقليد از كليساهاي نصارا در شام بوده است. [۲۲]

بازدید : 980
11 زمان : 1399:2

ارزش داشتن همسايه خوب و بى‏آزار بر كسى پوشيده نبوده و نمى‏توان آن را انكار كرد چراكه از يك طرف بناى آفرينش انسان بر اساس زندگى جمعى از سوى پروردگار عالم نهاده شده است كه انسان‌ها بدون استثنا، از مدد و يارى يكديگر هيچ‏وقت بى‏نياز نبوده و بدون همكارى همنوعان خود ادامه زندگى برايشان ميسّر نيست. از طرف ديگر لازمه زندگى جمعى در كنار هم بودن است. لذا جامعه‏اى كه از انسان‌ها تشكيل مى‏شود، بايد در كنار هم باشند تا بر مشكلات زندگى پيروز شوند و معنى در كنار هم بودن، همان همسايگى است كه از همسايه‌هاى دور و نزديك تشكيل مي‌شود.
در زندگى اجتماعى، همسايه مهم‏تر از فاميل است، چراكه ممكن است فاميل و بستگان در كنار انسان نباشند ولى همسايه (چنانكه از لفظ آن پيداست)، هميشه در كنار انسان و در سايه يكديگر ادامه حيات داده و در غم و شادى همديگر شريك هستند و لحظه‏لحظه شب و روز، امكانِ دسترسى به همسايه وجود دارد و اين چيزى است كه همگى آن را لمس كرده‏ايم.
آيين همسايگي در اسلام
اسلام براي هر دو عرصه اجتماعي و فردي انسان برنامه دارد و با توجه به اين‌كه بحث از همسايگي، بحث از اجتماع و روابط اجتماعي است، اين دين مبين براي آن نيز برنامه دارد و براي رعايت قوانين، درستي رفتار، زندگي مسالمت‌آميز، تأمين دين و سعادت انسان‌ها در اين زمينه برنامه‌هاي مشخصي را معين كرده است. هر آنچه در بهبود روابط اجتماع و استحكام پيوندهاي آن اثر مطلوب دارد، اسلام در قالب «آداب اسلامي» به آن امر فرموده است و هر آنچه موجب وارد آمدن كوچك‌ترين آسيب به اين روابط انساني شود، اسلام در قالب «آداب اسلامي» آن را نهي كرده است.
آفريننده بى‏همتا و يگانه خالق هستى كه خود؛ انسان را يك موجود جمعى آفريد، پس از سفارش انسان‌ها به توحيد و يگانگى خود و احترام به والدين و فاميل و ايتام و مساكين و فقرا، در مورد همسايه مى‏فرمايد: «همچنين به همسايه‌هاى دور و نزديك نيكى كرده و احترام نماييد....» والجارِ ذِى القُرْبى وَ الجارِ الجُنُبِ.... (سوره نساء، آيه 36)
در حقيقت محيطي كه همسايه گان براي يكديگر فراهم مي‌آورند تأثير شگرفي در سعادت دنيوي و اخروي انسان دارد. از اين رو امير مؤمنان علي (ع) مي‌فرمايد: «قبل از مسافرت ببين همسفرت كيست و پيش از خريد خانه ببين همسايه‌ات كيست.» خوش‌همسايگي از اصول اخلاق اسلامي است، از اين رو آن را از ويژگي‌هاي مؤمنان و شيعيان گفته‌اند و امام علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد: «شيعيان ما كساني‌اند كه در ولايت ما بذل و بخشش مي‌كنند، در راه دوستي ما به يكديگر محبت مي‌نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مي‌روند. چون خشمگين شوند، ظلم نمي‌كنند و چون راضي شوند، زياده‌روي نمي‌كنند، براي همسايگانشان مايه بركتند و نسبت به هم‌نشينان خود در صلح و آرامش.»
حقوق همسايگي در اسلام
مراعات همه آن چيزهايي كه نسبت به برادران ايماني سفارش شده نسبت به همسايه با شدت بيشتري توصيه شده است. امام سجاد(ع) در بيان برخي از حقوق همسايگي مي‌فرمايد: «حق همسايه‌ات اين است كه در غياب او آبرويش را حفظ كني و در حضورش او را احترام نهي. اگر به او ظلمي شد ياري‌اش رساني، دنبال عيب‌هايش نباشي، اگر بدي از او ديدي بپوشاني، اگر بداني نصيحت تو را مي‌پذيرد او را در خفا نصيحت كني، در سختي‌ها رهايش نكني، از لغزشش درگذري، گناهش را ببخشي و با او به خوبي و بزرگواري معاشرت كني.»
رسول اكرم(ص) نيز در بيان حقوق همسايگي مي‌فرمايد: «اگر از تو كمك خواست كمكش كني، اگر از تو قرض خواست به او قرض دهي، اگر نيازمند شد نيازش را برطرف سازي، اگر مصيبتي ديد او را دلداري دهي، اگر خيري به او رسيد به وي تبريك گويي، اگر بيمار شد به عيادتش روي، وقتي از دنيا رفت در تشييع جنازه‌اش شركت كني، خانه ات را بلندتر از خانه او نسازي تا جلوي جريان هوا را بر او بگيري مگر آنكه خودش اجازه دهد.»
آن حضرت در بيان كمك‌هاي مالي به همسايه فرموده است: «به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه‌اش گرسنه باشد. به من ايمان نياورده است آن كس كه شب پوشيده بخوابد و همسايه‌اش برهنه باشد.»
رسول اكرم(ص) اذيت و آزار همسايه را عامل دشمني و دوري از خدا مي‌داند و كساني را كه همسايه‌آزار هستند دوزخي مي‌شمارد.

تعداد صفحات : 9

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 140
  • بازدید کلی : 24772
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی